علیرضایعقوبی سورکی

علیرضایعقوبی سورکی

مطالب گوناگون

🍁 "نکات قرآنی"

"لَتَرکَبُنَّ طَبَقَاً عَن طَبقِِ"
(شما از کیفیتی به کیفیتی دگر گذر می‌کنید!)
انشقاق : ۱۹

□ وجود شما ثابت نیست و ثابت نمی‌ماند، شما همواره از کیفیتی به کیفیت دگر سیر می‌کنید. در هر مرحله از حیات ، چیزی هستید که در مرحله‌ی قبل نبوده‌اید. حیات شما و آگاهی‌های تان از لایه‌های عدیده تشکیل شده است. ورود به لایه‌ی آگاهی برتر به معنای خروج از لایه‌ی فروتر است. 

□ این جهان همواره به پیش است. 
و مرگ چرخاننده‌ی این چرخه است. 
و مسیر ، حرکت به سوی ربّ‌تان است. 
ربّی که با خود شماست و در عمق وجودتان خانه دارد. "اِلَی رَبِّکَ المُنتَهی". 
این حیات ، که می‌بینی یک کارخانه‌ی عظیم تصفیه‌سازی است. یک پالایشگاه بزرگ است و مرحله به مرحله آنچه را که بخواهد خالص می‌سازد. 

یک سالک این روند را می‌شناسد و گذر از این مراحل را با جان و دل می‌پذیرد. 
تسلیم محض ، بدین معناست.

علیرضایعقوبی سورکی 

ابتدا خودت ببخش وبیامرز

علیرضا یعقوبی سورکی علیرضا یعقوبی سورکی علیرضا یعقوبی سورکی · 1404/3/30 20:41 ·

"ببخش و بیامرز"

☆ وقتی می گویی؛ خداوندا مرا ببخش و بیامرز -اگر میخواهی این دعایت بگیرد- ابتدا باید خود دیگران را بخشیده باشی. نمی توان با روحیه ای که پر از کینه و نفرت و انتقام است به حوزه ی وسیع بخشش و آمرزش وارد شد. چه هر کیفیتی همجنس خود را می پذیرد. عالَم بخشش، بخشنده را راه می دهد و عالَم کینه، کینه ورز را. پس ببخش تا بخشیده شوی. رحم کن تا بر تو رحم آید.

علیرضایعقوبی سورکی

حق پرستی .علیرضایعقوبی سورکی

علیرضا یعقوبی سورکی علیرضا یعقوبی سورکی علیرضا یعقوبی سورکی · 1404/3/30 19:02 ·

"حق پرستی"

☆ جهان آینده بدون تردید از سه بت پرستی دیرینه و مخرّب؛ یعنی عقیده پرستی، خاک پرستی، و نژادپرستی خلاص خواهد شد، و آگاهانه به "حق پرستی" روی خواهد آورد. دوران این سه گانه ی مخرّب و ویرانگر -که قرن ها بر ذهن ها سلطه انداخته اند- رو به پایان است.

علیرضایعقوبی سورکی 

"نکات قرآنی"

"التّائِبُونَ العابِدُونَ الحامِدونَ السّائِحُونَ الرّاکِعُونَ السّاجِدُونَ الآمِرُونَ بِالمَعرُوفِ وَ النّاهُونَ عَنِ المُنکَرِ وَ الحافِظُونَ لِحُدُودِ اللهِ وَ بَشِّرِ المُؤمِنِینَ"
(... و بشارت دِه اهل ایمان را!)

اهل ایمان را شیوه هایی گونه گون در وصل است و هر کدام بر طریقت خویش اند. و بشارت الهی، از آنِ تمام ایشان است:

تائبون: آنان که مشی شان توبه و روی گرداندن از غیر حق، به حق است. پس حق را در هر چیزی جویند و تنها به آن رجوع کنند.
عابدون: آنان که در عبادت حق سکنا گزیده اند و چون ورود به هر کاری کنند، آن را عبادت دانند. پس بی عیب و نقص کار کنند.
حامدون: آنان که با زبان و اندیشه و کردار، ستایشگر حق اند و محبوب را با نوع زندگی شان آن به آن به ظهور رسانند.
سائحون: آنان که چون سیاحان، "راه" را برگزیده و همواره در حال گذرند. پس امساک کنند و به چیزی دل نبندند و تعلق نگیرند.
راکعون: آنان که از عظمت حق، سر فرو انداخته و اراده ی او را طالبند. پس اراده ی نفس خویش را به دور انداخته و خادم اراده ی حق اند.
ساجدون: آنان که از فرط تواضع، همچون به خاک افتادگان اند و سَری بر هوا ندارند تا رخ بنمایند. پس اینان بود خود را در نبود خود یافته اند.
آمرون به معروف و ناهون از منکر: آنان که خدمتگزار خلق اند و با شور و شعف خُوی های خوب مردمان را توسعه داده و از هر آنچه نامردمی است نهی می نمایند. پس اینان آزادپرورند و مزاحم خلق نیستند. چه نیک می دانند که بالاترین "معروف" آزادی است و پست ترین "منکر" اسارت است.
حافظان حدود الهی: آنان که حرمت گزاران حریم حق اند و خود را خالصانه وقف پاکی و سبحانی نموده اند. پس اینان خود مَظهَر حق، یعنی تجسم پاکی و راستی و درستی اند.
"و قلیلی اند که همه اینها را یکجا دارند. چه از مرحله به مرحله ی سلوک به نیکی گذر کرده اند. و سلام خدا بر تمامی اینان باد."

علیرضایعقوبی سورکی

خداحافظی

علیرضا یعقوبی سورکی علیرضا یعقوبی سورکی علیرضا یعقوبی سورکی · 1404/3/29 14:23 ·

"خدا حافظ"

☆ وقتی می گویی "خدا حافظ"، دگر در نوع حفاظت خدا دخالت نکن. بگذار خدا کارش را بکند. حفاظت خداوند از نوع حفاظت های ذهنی ما نیست. او گاه با مرگ حفاظت می کند و گاه با زندگی. گاه با سکون و گاه با حرکت. گاه به غیب می برَد و گاه به شهود. هم عطایش حفاظت است و هم ندادنش. هم در اجابت ایجابی اش حفاظت است هم در اجابت سلبی اش. "خدا حافظ" اندیشه ای سرشار از توکل است و گفتنش تنها در وقت وداع نیست، همه وقت است. وقتی می گویی "خدا حافظ" یعنی دگر من حافظ نیستم. او حافظ است. آن طور که بخواهد. و او بهترین حافظان است.

علیرضایعقوبی سورکی

تغییرقضاوقدر

علیرضا یعقوبی سورکی علیرضا یعقوبی سورکی علیرضا یعقوبی سورکی · 1404/3/28 22:15 ·

"تغییر قضا و قدر"

☆ از منظر حُکَما، "قضا" یعنی ثبوت صُوَر جمیع اشیاء در عالَم عقلی بر وجه کلی، و "قَدَر" یعنی ثبوت صُوَر اشیاء در عالَم نفس بصورت جزئی مطابق با آنچه در عالَم جسمانی است. و از اینجاست که قضا و قدر به دنیای ما وارد می شود. پس سه عالَم عقلی، نفسی، و جسمی در این روند حضور دارند. عقل، تعقل می کند، نفس، تصویر آن تعقل را متناسب با عالَم جسم پذیرا می شود و دست آخر، آن تصور، در عالَم محسوس اتفاق می افتد. آدمی در زندگی معمولش از همین روند سه گانه بی آنکه بداند استفاده می کند؛ ابتدا چیزی را تعقل می کند آنگاه صورتی از آن همچون یک طرح، در نفسش نقش می بندد، سپس آن را در عالَم مادی به ظهور می رساند. نکته ای را که در باب قضا و قدر قصد گفتنش را دارم این است که؛ "دعا"ی مراقبه گون می تواند اثر این روند به ظاهر قطعی را محو و یا به چیز دیگری تبدیل نماید. زیرا "دعا"، قادر است به عالَمی فراتر از عوالم سه گانه ی مذکور متصل شود؛ و آن "ذات" هستی است. عالَم عقل، تابع ذات هستی است، همچنانکه عالَم نفس، تابع عالَم عقل، و عالَم محسوس تابع نفس است.
- "مراد از دعای مراقبه گون، خروج از تمامی افکار و تصورات، و ورود به کیفیت تسلیم محض است".

علیرضایعقوبی سورکی

روند نمی دانم ها

علیرضا یعقوبی سورکی علیرضا یعقوبی سورکی علیرضا یعقوبی سورکی · 1404/3/27 23:10 ·

"سیر نمی دانم ها"

☆ بر خلاف تصور بسیاری باید گفت؛ مطالعه یک روند بسوی "نمی دانم" است. وقتی به نمی دانمِ غایی می رسی، آنجاست که خداوند تو را در آغوش می گیرد و راهگشایت می شود. بدان "نمی دانمی" که پس از یک عمر مطالعه بدست می آید با نمی دانم های قبل از آن، یکسان نیست. چه نمی دانم ها نیز دارای مراحل رشد خویش اند. و ریشه دارترین نمی دانم ها از آنِ فهیم ترین انسانهاست.

علیرضایعقوبی سورکی

آزادازنتیجه گرایی

علیرضا یعقوبی سورکی علیرضا یعقوبی سورکی علیرضا یعقوبی سورکی · 1404/3/27 23:07 ·

"رها از نتیجه گرایی"

☆ یک سالک، نتیجه گرا نیست. او فقط در هر کاری که وارد می شود تلاش می کند آن را بی عیب و نقص به انجام رساند. و دقیقاً از این روست که هیچگاه افسوس نمی خورد و افسرده نمی شود. زیرا در آرزوی چیزی و جایی فرو نمی رود. او هر نتیجه ای را که خداوند برای کارش رقم بزند خیر می داند.

علیرضایعقوبی سورکی

"نکات قرآنی"

"لَم یَطمِثهُنَّ اِنسَُ قَبلَهُم و لا جانَُ"
(هیچ جن و انسی با آن تماس نداشته است!)

در عمق وجود آدمی باکره ای نورانی است که هیچ جن و انسی آن را لمس نکرده است. نه چشمی آن را دیده و نه گوشی از حقیقت آن با خبر است. چه دست هیچ کس به آن نمی رسد جز خودت! آن هدیه ایست الهی برای انسانِ به وحدت رسیده! و انسانِ به وحدت رسیده، انسانی است که با سلوکش از حجاب های ذهنی و احساسات تاریک عبور کرده و در سکوتی اسرارآمیز با فطرت نورانی اش نکاحی جاودان بر قرار نموده است. بدان خداوند را عطایی است خاص تو، که پیشاپیش داده است. "وَ آتاکُم مِن کُلِّ ما سَأَلتُمُوهُ".

علیرضایعقوبی سورکی

ندانستن و نه دانستن

علیرضا یعقوبی سورکی علیرضا یعقوبی سورکی علیرضا یعقوبی سورکی · 1404/3/27 23:00 ·

"ندانستن" و "نه دانستن!"

☆ قصه ی سلوک انسان با "ندانستن" آغاز می شود و با "نه دانستن" پایان می یابد. و "دانستن"، امری نسبی است که میان آن دو واقع است. "دانستن"، الهیات ایجابی می سازد و "نه دانستن" الهیات سلبی. در الهیات سلبی، خدا ورای همه ی اثبات هاست. قاعده اش، نه این و نه آن است.

علیرضایعقوبی سورکی

آیاخداهم قبول دارد؟

علیرضا یعقوبی سورکی علیرضا یعقوبی سورکی علیرضا یعقوبی سورکی · 1404/3/25 22:03 ·

"آیا خدا هم قبول دارد؟"

☆ آن که می گوید خدا را قبول دارم، باید دید که آیا خدا هم او را قبول دارد! چه بسا کسانی که ظاهراً خدا را قبول ندارند اما در زندگی چنان خوب و پاک و بخشنده عمل می کنند که خدا قبولشان دارد. همچون حاتم طایی که ایمان نداشت و صرفاً بخاطر سخاوت و مردم داریش به بهشت رفت. و چه بسا نماز شب خوان های حرفه ای همچون شمر، که در دیگ آتش سوختند. ای دوست، جمله ی خدا با ماست لزوماً به معنای آن نیست که ما هم با خداییم!

علیرضایعقوبی سورکی 

حدیث

علیرضا یعقوبی سورکی علیرضا یعقوبی سورکی علیرضا یعقوبی سورکی · 1404/3/23 19:59 ·

امام حسين (ع):

☆ کسی که برای خشنودی خداوند بزرگ در حق برادر خود نیکی کند، هنگامیکه نیازمند شود خداوند گره از کارش بگشاید.

He who pleases God by being helpful to the needy, God will grant his request whenever he needs help.

علیرضایعقوبی سورکی 

نکات قرآنی

علیرضا یعقوبی سورکی علیرضا یعقوبی سورکی علیرضا یعقوبی سورکی · 1404/3/21 20:40 ·

نکات قرآنی"
نکات قرآنی . علیرضایعقوبی سورکی
"فَاستَخَفَّ قَومَهُ فَاَطاعُوهُ"
(فرعون قومش را سبک و تحقیر نمود و آنها اطاعتش کردند!)

عجب نکته تأمل برانگیزی! بار دیگر به آیه دقت کن! فرعون ملتش را با زور مطیع خود نکرد بلکه با طرفندی روانی آنها را فرمانبردار خود ساخت. و آن طرفند چیزی نبود جز آنکه به طُرُق مختلف به آنها تلقین کرد که شماها نمی فهمید، شماها شعورتان نمی رسد، شما قیّم می خواهید! و آن قیّم منم! این منم که با آسمانها در ارتباطم! این منم که ربّ اعلی هستم! این منم که می فهمم راه چیست و چاه کدام است! و این حیله گرفت. زیرا آن ملت، بی شعوری خود را با جان و دل پذیرفتند! پس هر چه گفت اطاعتش کردند. و اینچنین شد که فرعون، فرعون شد. قرآن کریم نه تنها چنین طرفندی را بر ملا کرده است بلکه برای مقابله با آن فرمان می دهد "لا یَستَخِفَّنَّکَ"؛"مگذار تو را خفیف و تحقیر نمایند". زیرا انسان تحقیر شده، خود را باخته و از شأن انسانی خارج شده است. و بدیهی است که چنین کسی عقلش کار نکند، چشمانش واقعیات را نبیند، و گوشهایش حقایق را نشنوند.

نکات قرآنی . علیرضایعقوبی سورکی