نکات قرآنی علیرضایعقوبی سورکی

علیرضا یعقوبی سورکی علیرضا یعقوبی سورکی علیرضا یعقوبی سورکی · 1404/4/18 12:53 · خواندن 3 دقیقه

کات قرآنی علیرضایعقوبی سورکی
رجال نساء

“الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ …”
(رجال قائم بر نساء ‌اند …)!
⭐️ غالباً اکثر مفسران این آیه را به صورت مرد و زن معمولی شرح و تفسیر کرده‌اند که البته ما در این مجال اشاره‌ای به آنها نداریم زیرا می‌خواهیم به لطف حق به وجه دیگری ‌بپردازیم، که قرآن همچنانکه امام علی(ع) فرمودند ”ذُو وجوه” است. ای دوست، دقت کن و تا آخر آیه همراه باش که بسیاری در فهم این آیه مشکل دارند. در ابتدا باید بدانی که در قاموس حقیقت، هر نرینه‌ای را رجال نگویند. رجال را با مفاهیم کلیدی خِرَد و پایداری ارتباطی ماهوی است. رجال با “رِجل” (پا) پیوندی ریشه‌دار دارد. هر آن که برخوردار از نور خِرَد است و بر پای خویش ایستاده و بر نفس‌اش مسلط است، را رجال گویند، خواه زن باشد یا مرد. نور خِرَد و استواری باید تا مفهوم رجال شکل بگیرد. از این منظر؛ رجال، نماد نور خِرَد آدمی و “نساء”، نماد نفس اوست. اینها به واقع دو نیروی “مذکر” و “مؤنث” وجود بنی‌آدم‌اند که توأمان دست‌اندرکار بقا و حیات‌ عزتمندند. ‌یکی دهنده و دیگری گیرنده. این نور خِرَد و قائم بر پای خویش بودن و بر نفس مسلط شدن است که انسان را -صرف نظر از جنسیتی که دارد- جزو رجال می‌کند، نه نرینگی صِرف او. نرینگی مِلاک رجال بودن نیست، خردمندی و بر پای خویش بودن مِلاک رجال است. “زنی که خردمندانه بر پای خویش است، جزو رجال است” و ما در این باره پیش از این سخن گفته‌ایم. در قرآن نیز اشاراتی بر این معنا وجود دارد، از جمله اینکه؛ با لفظ رجال به حج فرا خوانده شده است؛ بِالحَجِّ یَأتُوکَ رِجالاً”، حال آنکه بر زنان نیز حج فریضه است. دریاب نکته را! و بدان همیشه زنان بزرگی بوده و هستند که می‌توان از آنها مردانگی آموخت. و اما بعد؛ نور خِرَد یعنی همان وجه مذکر وجود باید قائم بر نفس یعنی وجه مؤنث وجود باشد. چه نور خِرَد به مثابهٔ آسمان برای نفس است و نفس روزی‌اش را از این آسمان دریافت می‌کند. نفقهٔ نفس، آگاهی‌های رشددهندهٔ اوست؛”وَ فِی السَّماءِ رِزقُکُم وَ ما تُوعَدُونَ”! این نفسِ مؤنث وجود آدمی، اگر رام و تسلیم نور خِرَد نباشد، کارخرابی به بار می‌آورد و رشدی نخواهد داشت. این آیه در اصل به تو آموزش می‌دهد چنانچه نفس‌ات با تعالیم نور خِرَد مخالفت نمود ابتدا او را موعظه کن؛ “فَعِظُوهُنَّ”، از عاقبت بد هشدارش بده. اگر همچنان به مخالفت و عصیان ادامه داد، او را منزوی کن، “وَاهجُرُوهُنَّ”، محلش مگذار، در ارتباط آگاهانه‌اش مگیر، و در یک کلام از ملاقات با خودِ آگاهت محرومش بدار. اگر این نفس سرکش و پرخواهش، باز درس نگرفت و همچنان عَلَم مخالفت بر افراشت، او را ضربه‌ای بزن؛ “وَاضرِبُوهُنَّ”. ضربه زدن به نفس محروم کردن او از خواسته‌اش است. چیزی را که می‌خواهد به او نده. این ضربه زدن به نفس است. از مایحتاجش موقتاً محرومش کن تا به خود بیاید. تا به فرمان نور خِرَد در آید. و چون در آمد دگر ظلم و اجحافی نباشد. زیرا نفس نیز حقوقی دارد. خوراکش را بده و حوائج‌اش را برطرف کن و دوباره رزق آسمانی‌اش، آگاهی‌های مورد نیاز رشدش را بر قرار نما. ای دوست، این آیه شریفه در وجه باطنی‌اش، بیانگر شیوهٔ تعامل تو با نفس خودت است. یک سالک باید مسلط بر نفس‌اش باشد. باید کاری کند که از این نفس، یک نفس مطمئنه بسازد. نفسی که لایق بهشت خدا باشد.

نکات قرآنی علیرضایعقوبی سورکی